خط خطی های ذهن من !×!

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویند نمیتوانی !! ☺

خط خطی های ذهن من !×!

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویند نمیتوانی !! ☺

همایش شعر انتظار

همایش شعر انتظار


با حضور شاعران برتر استانی


زمان : شنبه مورخ : 1 تیر 1392 راس ساعت 17


مکان : سالن اجتماعات فرمانداری شهرستان زرندیه

طنزخند

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.

پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»

پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شدما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستورانچی بود؟»

پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودشفشار آورد، اما چیزی یادش نیومد.

بعد پرسید:

«ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگهمی دارن، اسمش چیه؟»

پیرمرد دوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!»

بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!» 

رای دادن یا ندادن !!!!

امروز تو تاکسی بودیم

بعد راننده تاکسی گفت : باز ملت فردا میخوان برن مثل بــز رای بدن

عقب یه پسر بچه 10 ساله نشسته بود

برگشت خطاب به راننده تاکسی گفت : بـــز که رای نمیده، وایمیسته اونایی که رای میدن رو نیگا میکنه 

هیچی دیگه بنده همونجا پیاده شدم 


هندوانه سرخ کربلای پنج ♥

این هندوانه دربسته ای را که می گویید ما به شرط چاقو

خریده ایم خیلی سرخ است ...

کربلای پنج را پدرانمان تعریف کرده اند برایمان !


آقای خلج معصومی متاسفم واقعا !!!!!

امروز شاهد یه صحنه بودم... خیلی بهم برخورد


دقت کردید چرا روی همه استند های تبلیغاتی که با داربست در سطح شهر جاسازی شده برای تبلیغات کاندیداها همش عکس آقای خلج معصومی و آقای امانی هست؟


خب بنده امروز یه صحنه دیدم منتهی چون خیلی شلوغ بود و هوا هم گرگ و میش بود نمیشد عکس انداخت 


حالا برنامه چی بود؟


آقایون این استند ها رو قبل از اینکه با داربست در سطح شهر قرار بدن، عکس و بنر خودشون رو روش میچسبونن، بعد با سربرگ (محل تبلیغات کاندیداها«شهرداری مامونیه») میبرن در سطح شهر مستقر میکنن


ینی اون رای که این عاقا میخواد بیاره حلاله؟


شرافت خوب چیزیه


همچنین آدم بودن


خــدایـــا !!!

פֿבآیـــــــــآ ....

مے פֿواهمـــــــــ اعتــــــــراف ڪُــــــنَـҐ !

בیگـــر نمے توآنــــَمـــ؛

פֿωتـــہ اَمـــــــــ ....

مــَטּ اَمآنتـــــــــ בآر خوبے نیـωـتـҐ ،

"مًـــــرآ" از مـטּ بگیر .... مآلہ פֿوבتـــــــ !

مــَטּ نمے تــًوانــَم نگهشــ בارҐ ... !!!

دکی جلیلی شوما به درد ریاست جمهوری نمیخوری !!!!!

جناب آقای دکتر جلیلی

 

ای کاش زبانتان را در دهان کمی می چرخاندید و از جبهه و شهدا و جانبازان و آزادگان برای خود کلاهی فراهم میکردید

ای کاش شما هم کمی عرضه داشتید تا از رهبری نظام برای خود استفاده میکردید

ای کاش کمی لنگ میزدید تا شاید عده ای که نمیدانند بدانند که پایتان را در کربلای پنج جا گذاشتید

ای کاش در سوابق کاریتان می نوشتید که در دفتر مقام معظم رهبری چه مسئولیتی داشتید

ای کاش شما هم با کمی هزینه از کارگردانان مطرح استفاده میکردید

ای کاش مسئولیت نشاندن هواپیمای ریگی را قبول نمیکردید

ای کاش کمی کارهایی که کردید را هوار بزنید ...تقوای سیاسی کیلویی چند ؟

ای کاش شما هم حداقل در جریان پرونده ی هسته ای کمی ضعف نشان می دادید

تا این همه هجمه های خودی و غیر خودی به شما احساس غرور کاذب بدهد

ای کاش شماهم فناوری هسته ای را تعلیق میکردید و با افتخار میگفتید که ما تکمیل کردیم

ای کاش شما هم وعده های فضایی بیست روزه یا صد روزه برای رفع مشکلات میدادید تا همه بگویند برنامه دارید

ای کاش شما هم کمی دولت را تخریب میکردید و از عنصر سیاه نمایی استفاده میکردید تا چند رای سیاه بدست آورید

ای کاش شما در جواب آن کس که گفت :مذاکرات هسته ای کلاس فلسفه نیست ؛ میگفتید مناظره هم کلاس تاریخ نیست


جناب آقای سعید جلیلی به نظرم شما برای ریاست جمهوری مناسب نیستید

چرا که شما خیلی محجوب هستید

خیلی بیش از حد با ادب هستید

پدر سوختگی خونتان کم است

شما مبتلا به بیماری تقوای سیاسی هستید

شما از عنصر پر فایده تخریب و سیاه نمایی هیچ نمیدانید


 

علی مطهری نامطهر !!!!

بسمه تعالی


آقای علی مطهری؛ فرزند مجاهد بزرگ و معلم مکتبی صدر انقلاب که چندان از تربیت پدر برخوردار نبوده‌ای، تو را به مسابقه دعوت میکنم.

آیا حاضری با من مچ بیاندازی؟ مرا ضعیف میپنداری؟ چنان مشت تو را بفشارم که از درد به خود بپیچی. حاضری از روی همین ویلچیر و یا وقتی حالم بدتر می‌شود از روی تختم، با تو که ظاهراً سالمی و روی زمین راه میروی، با هم مسابقه دو بگذاریم؟ اشتباه نکن! نه فقط مسابقه سرعت،‌ حاضری از حرم امام روح الله تا جمکران مهدی فاطمه(س) پا به پای من بیایی؟ بدون راننده و ماشین؟

بیا مسابقه قرص خوردن بدهیم. چندتا قرص حاضری در روز بخوری؟ 5 ، 10 ، 20 ؟ من روزی 35 قرص میخورم. میتوانی رکورد مرا بزنی؟ راستی،‌ هرچه به حافظه‌ام فشار می‌آورم، یادم نمی‌آید تو را در جبهه‌ها دیده باشم. کدام جبهه خدمت میکردی؟ در غرب بودی یا در جنوب؟ استخوانهایت از سرمای کردستان ترکیده و انگشتانت سیاه شده یا از حرارت جنوب به عطش مرگ افتاده‌ای و خاک بیابان خورده‌ای؟ در چند عملیات شرکت داشته‌ای؟ چندبار مجروح شدی؟ داغی سرب را چشیده‌ای یا توانسته‌ای خطی از دشمن را بشکافی؟ آیا توانسته‌ای فاصله پنجاه متری در سه راهی شهادت را در شلمچه بدوی؟ چقدر زیر آب میمانی؟

مسابقه بدهیم؟ حاضری در اروند دویست متر زیر آب یک نفس شنا کنی؟ چقدر می‌توانی شیمیایی تنفس کنی؟ حاضری یکبار در خیبر نفس بکشی؟ من با تو مسابقه پول و موقعیت و جایگاه و جهالت نخواهم داد. من با تو مسابقه دلشاد کردن دشمن و ابزار تبلیغ او شدن را نخواهم داد. من با تو مسابقه شهرت پرستی باطل و نوکری طاغوت را نخواهم داد. من با تو مسابقه اهانت به ولایت فقیه را نخواهم داد که پیشتر اثبات کرده‌ام که از جسم و روح و همسر و فرزند و زندگی و آرامشم برای او و نام او و فرمان او و یک لحظه لبخند او نخواهم گذشت و همچون تو، او را کالای مسابقه نخواهم کرد. آیا حاضری با من مسابقه میزان قدرت انقباض و اسپاسم عضلات موقع تشنج را بدهی؟

میدانی آخرین باری که نزدیک بود تشنج کنم کی بود؟ زمانی که از خواندن نامه سخیف تو خشمگین شدم و نزدیک بود از روی ویلچیر زهوار دررفته‌ام نقش زمین شوم و اگر نبود تلاش همسر زجر کشیده‌ام، بار دیگر مسابقه را از تو برده بودم. اما این نامه را نگه میدارم تا حکم مسابقه بعدی من و تو باشد در قیامت؛ تا معلوم شود چه کسی می‌تواند بهتر از روی صراط بدود. نام محفوظ برای اینکه رسانه های حامی شما فکر نکنند به فکر مطرح کردن خودم بودم.