جناب آقای دکتر جلیلی
ای کاش زبانتان را در دهان کمی می چرخاندید و از جبهه و شهدا و جانبازان و آزادگان برای خود کلاهی فراهم میکردید
ای کاش شما هم کمی عرضه داشتید تا از رهبری نظام برای خود استفاده میکردید
ای کاش کمی لنگ میزدید تا شاید عده ای که نمیدانند بدانند که پایتان را در کربلای پنج جا گذاشتید
ای کاش در سوابق کاریتان می نوشتید که در دفتر مقام معظم رهبری چه مسئولیتی داشتید
ای کاش شما هم با کمی هزینه از کارگردانان مطرح استفاده میکردید
ای کاش مسئولیت نشاندن هواپیمای ریگی را قبول نمیکردید
ای کاش کمی کارهایی که کردید را هوار بزنید ...تقوای سیاسی کیلویی چند ؟
ای کاش شما هم حداقل در جریان پرونده ی هسته ای کمی ضعف نشان می دادید
تا این همه هجمه های خودی و غیر خودی به شما احساس غرور کاذب بدهد
ای کاش شماهم فناوری هسته ای را تعلیق میکردید و با افتخار میگفتید که ما تکمیل کردیم
ای کاش شما هم وعده های فضایی بیست روزه یا صد روزه برای رفع مشکلات میدادید تا همه بگویند برنامه دارید
ای کاش شما هم کمی دولت را تخریب میکردید و از عنصر سیاه نمایی استفاده میکردید تا چند رای سیاه بدست آورید
ای کاش شما در جواب آن کس که گفت :مذاکرات هسته ای کلاس فلسفه نیست ؛ میگفتید مناظره هم کلاس تاریخ نیست
جناب آقای سعید جلیلی به نظرم شما برای ریاست جمهوری مناسب نیستید
چرا که شما خیلی محجوب هستید
خیلی بیش از حد با ادب هستید
پدر سوختگی خونتان کم است
شما مبتلا به بیماری تقوای سیاسی هستید
شما از عنصر پر فایده تخریب و سیاه نمایی هیچ نمیدانید
بسمه تعالی
بیا مسابقه قرص خوردن بدهیم. چندتا قرص حاضری در روز بخوری؟ 5 ، 10 ، 20 ؟ من روزی 35 قرص میخورم. میتوانی رکورد مرا بزنی؟ راستی، هرچه به حافظهام فشار میآورم، یادم نمیآید تو را در جبههها دیده باشم. کدام جبهه خدمت میکردی؟ در غرب بودی یا در جنوب؟ استخوانهایت از سرمای کردستان ترکیده و انگشتانت سیاه شده یا از حرارت جنوب به عطش مرگ افتادهای و خاک بیابان خوردهای؟ در چند عملیات شرکت داشتهای؟ چندبار مجروح شدی؟ داغی سرب را چشیدهای یا توانستهای خطی از دشمن را بشکافی؟ آیا توانستهای فاصله پنجاه متری در سه راهی شهادت را در شلمچه بدوی؟ چقدر زیر آب میمانی؟
مسابقه بدهیم؟ حاضری در اروند دویست متر زیر آب یک نفس شنا کنی؟ چقدر میتوانی شیمیایی تنفس کنی؟ حاضری یکبار در خیبر نفس بکشی؟ من با تو مسابقه پول و موقعیت و جایگاه و جهالت نخواهم داد. من با تو مسابقه دلشاد کردن دشمن و ابزار تبلیغ او شدن را نخواهم داد. من با تو مسابقه شهرت پرستی باطل و نوکری طاغوت را نخواهم داد. من با تو مسابقه اهانت به ولایت فقیه را نخواهم داد که پیشتر اثبات کردهام که از جسم و روح و همسر و فرزند و زندگی و آرامشم برای او و نام او و فرمان او و یک لحظه لبخند او نخواهم گذشت و همچون تو، او را کالای مسابقه نخواهم کرد. آیا حاضری با من مسابقه میزان قدرت انقباض و اسپاسم عضلات موقع تشنج را بدهی؟
میدانی آخرین باری که نزدیک بود تشنج کنم کی بود؟ زمانی که از خواندن نامه سخیف تو خشمگین شدم و نزدیک بود از روی ویلچیر زهوار دررفتهام نقش زمین شوم و اگر نبود تلاش همسر زجر کشیدهام، بار دیگر مسابقه را از تو برده بودم. اما این نامه را نگه میدارم تا حکم مسابقه بعدی من و تو باشد در قیامت؛ تا معلوم شود چه کسی میتواند بهتر از روی صراط بدود. نام محفوظ برای اینکه رسانه های حامی شما فکر نکنند به فکر مطرح کردن خودم بودم.
به سلامتی پدر !!!
پدری که
وقتی پدرش مرد گریه نکرد
وقتی مادرش مرد گریه نکرد
وقت سختی اصلا گریشونو ندیدیم
اما وقتی
پاره ی تنش رفت سربازی
یا دخترش رو بعد از یه عمر سپرد به یه نفر دیگه
اشک از
چشاش دونه دونه جاری شد .
پدرم پیشاپیش روزت مبارک
زمانی که حُجربن عَدی را برای قتل بردند از او پرسیدند آیا اول خودت را بکشیم یا فرزندت را؟
حجر به قاتل خود گفت: اگرمی خواهی که فرزندم را بکشی او را پیش از من گردن بزن !
جلّاد فرزند را گردن زد.
به حجر گفتند : چرا در داغ فرزندت شتاب کردی؟
گفت :
بیم آن داشتم که چون او برق شمشیر را بر گردن من ببیند، بهراسد
و دست از ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) بردارد
و آنگاه میان من و او در اقامتگاه جاوید که خداوند صابران را به آن وعده فرموده جدایی افتد
معلم : شعری که گفتم حفظ کنید رو بخون
دانش آموز: یادمون نیست ...
معلم : اولش اینه
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
دانش آموز: بــَــلد نیستیم
معلم:این شعر ساده رو هم نتونستی حفظ کنی؟!
دانش آموز: مشکل داشتم مادرم مریضه و گوشه ی خونه افتاده ، پدرم واسه بدهی زندونه و مخارج درمان مادرمم بالاست، من بیرون از خونه کار میکنم و باید کارای خونه رو هم انجام بدهم
معلم: همین؟باید شعر رو حفظ میکردی مشکلات تو به من مربوط نمیشه!
دانش آموز :
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یه آقایی جدیدا فرمودن فلانی و فلانی و فلانی سابقه مدیریت ندارن و خلاصه از این حرفایی که زیاد می شنوید زدن دیگه . . .
خواستم فقط در خصوص آقای سعادتی به استحضارشون برسونم که یکی از معدود افرادی که کمال همکاری در خصوص شهرستان شدن زرندیه فعالیت های شبانه روزی داشتند، آقای علی سعادتی بودند.
از معدود افرادی بودند که پیگیر تعویض نام شرکت سیمان زرندیه(که با نام جعلی ساوه در حال توزیع هست) شده اند و هم اکنون نیز در ادامه قضایای این برنامه فعال هستند.
در خصوص مدیریت هم باید عرض کنم که سوابق وی اینگونه است:
- مدیر و معاون دبیرستان ها
- معاون آموزشی، اداری مالی، پرورشی اداره آموزش و پرورش شهرستان زرندیه
- معاون آموزشی و امور دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی
- معاون فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی
- دبیر مجمع آتیه اندیشان زرندیه
- معاون کمیته راه انداز دانشگاه آزاد اسلامی واحد زرندیه
که ایشون رو نمیشه گذاشت در کنار افرادی چون گلکار و . . . .
البته خب از اینجور افراد که اینگونه حرف ها رو میزنن انتظاری بیش از این نمیره
وقتی تنها دلیل بیرون رفتن از خانه
خرید مایحتاج خونه باشه، دیگه نمیشه از این فرد انتظار داشت که از کاندیداها شناخت
کاملی داشته باشن
خواستم خدمت ایشون عرض کنم، اون زمانی
که شما در صدد خرید تنقلات مدرسه بودید، کاندیدای مورد نظر سابقه معاونت در آموزش
و پرورش شهرستان رو داشتن ...
در خصوص کاندیداها هم باید گفت، زمان انتخابات همه از فعالیت های خودشون جهت ایجاد بستر مناسب استفاده می کنند، خوبه که موضع خودمون رو مشخص کنیم .
یا حق
لیدیز اند جنتلمن ، سلام علیک
خیلی اوقات هس که توی یه مخمصه گیر کردیم که فلان اینچ چند سانت میشه یا مثلا فلان مگ ، چند بایته ؟؟!!!
خو کار نداره که ، سایت گوگل رو باز میکنی و مثلا این عبارت رو توی قسمت جستجو می نویسی
10 megabyte in byte |