در روزگاری نه چندان دور، نمایشگاهی پُر از کتاب برگزار شد
اینگونه بود که به چند دلیل عزم سفر بر بستیم
تا خوراک روح خود را از مصلی تهران
-محل برگزاری نمایشگاه کتاب-
خریداری بنُماییم.
دلیل یَکُم :
به علت تغییر مکان واحد صنفی، دیگر دسترسی به سیستم ندارم. (مـَـ مــَـ ن، من سیستم میخوام)
دلیل دُیُّم :
عکسی از کتاب بانوی هنرمند دیار زرندیه خانم یکه تاز در غرفه مربوطه اندازیم و کیفور شویم.
دلیل سِیُّم
این دلیل خیلی مهم نی ...
راستی، سوراخی در جدول لیگ برتر وجود داره ، که بهش میگن استقلال
عکس کتاب "شاید یک روز عاشق شوم" سرکار خانم یکه تاز، در نمایشگاه کتاب امسال
سلام علیکم
برای مشاهده تصاویر مربوط به
استقبال از درب حرم حضرت عباس(ع) قسمت اول
و برای مشاهده
استقبال از درب حرم حضرت عباس(ع) قسمت دوم
کلیک کنید.
تعداد عکس ها قسمت اول : 60
تعداد عکس ها قسمت دوم : 59
سلام علیکم، خوبیــــن ؟
بازدید پستم رفت بالا ، متوجه شدم دوستان منتظر آلبوم تصاویر هستن
خیلی مخلصیم
یه دو هفته ای هست که درگیر نقاشی منزل هستیم
لذا رسیدن به سیستم مثل رسیدن به توافقات هسته ایه
چند روزی هم صبر کنید، ان شاءالله که آلبوم رو کار میکنم
راستی، میگن چرا بی اعصاب قلم میزنی
خواستم بگم :
پر بودم از حرف و گلگی
خودکارم رو صفحه پلکید
نوشتم، خوندم، صحنه ترکید
اول؛
تشکر میکنم از مردم عزیز شهرستان عزیزتر از جانم، علی الخصوص مردم شهر مامونیه، مرکز شهرستان زرندیه که رسم میهمان نوازی و استقابل از درب حرم حضرت بابالحوائج اباالفضل العباس رو به خوبی بجا آوردند. به احترامتون می ایستم و کلاه از سر برمیدارم.
دوم؛
تشکر میکنم از فرماندار محترم، مدیریت اداره اوقاف شهرستان، شهرداری، شورای شهر، بسیج و نیروی انتظامی
همچنین تشکر ویژه دارم از مامورین محترم نارنجی پوش شهرداری، دستتون رو میبوسم
سوم؛
تشکر میکنم از خودم، که تمام انرژیم رو گذاشتم و از در و دیوار بالا رفتم تا بتونم بهترینا رو ثبت کنم.(امیدوارم که اینطور بوده باشه) تریپ خودشیفته بازی
چهارم؛
تشکر میکنم از تیم زحمت کش اداره اوقاف، بانوان خادم، آقایون خادم، که در تمهید مقدمات برگزاری، زحمات فراوانی کشیدن
پنجم؛
خاک بر سرِ بهرام همایون
چرا ؟؟؟
حوصله تشریفات ندارم، ایضا وقتش رو
پس مستقیم میرم سر اصل صحبت هام
چون شبی که درب حرم حضرت اباالفضل العباس(ع) جلوی امامزاده سیدمنصور(ع) قرار میگیره
چندین و چند مورد خانم های بی حجاب(دقت کنید، کم حجاب نه هاااا، بی حجاب) با بلوز و شلوار!! وارد امامزاده میشن وخیلی راحت و خوش و خورم میچرخن و کسی نیست بگه خانما!! دوغتون به چند من!!!
البته این برا اندک زمانی هست که خود بنده شاهدش بودم!
کار با این قسمت ندارم...
بهرام نمیتونه بره بگه خانم بزرگوار، خانم محترمه، متشخص، ان شاءالله که تنتون سلامت باشه و سالهای سال سایه پدر و مادر عزیزتون بالای سرتون باشه، خواهش میکنم ازتون یه کم مراعات کنید . پوششتون قشنگه، جذابه، ولی مناسب این مکان نیست.!
در یک درصد مواقع، طرف مقابل بنده، منطقی عمل میکنه
اما در 99 درصد مواقع دیگه، با کتک از بهرام پذیرایی میشه
اما صحبت من اینجاس
اون شب شصت و هفت هزارتا خانم(الکی مثلن)، به عنوان خادمین شریفه امامزاده از این (پشمک ها) دستشون بود (خاک کف پای هرچی خادمه، سرمه چشم بهرام)
این بزرگواران دقیقا کجا بودن ؟؟؟
چیکار میکردن ؟؟؟
اصن وظیفشون چی بوده ؟؟
وظیفشون این بوده که صفوف نماز رو مرتب کنن؟؟؟
مگه ملت بچه ابتدایی هستن ؟؟
زمان اینکه یکی بیاد به حجاب این و اون گیر بده گذشته
نسل امثال من هم منقرض شده
اما تو خیابون هرکی هر جور دوس داره، لباس بپوشه!
ولی امامزاده، یه مکان مقدس هست، باید چه از لحاظ پوشش و چه از لحاظ رفتاری، بهش احترام گذاشته بشه!!
میدونم سرتون شلوغ بوده، میدونم روده درازی کردم، میدونم دارم حرف رایگان میزنم
ولی خب بدونید، من حرفم رو میزنم.
اما به پای بی احترامی نزارید، خدا شاهده قصد بی حرمتی ندارم
بی صبرانه منتظر شکایات (برخی)مسئولین از این متن هستم
کار که ندارن انجام بدن سرسشون گرم بشه
بلکه از من شکایت کنن به یه نوعی وقتشون بگذره
راستی، عکسا زیاده، در اولین فرصت میزارم رو وبلاگ
سلام علیکم
در جهت معرفی وبلاگ ها به بازدیدکنندگان محترم
سری هم به وبلاگ ذیل بزنید ضرر نمی کنید
وبلاگ و مزاجه من تسنیم، خواهر جان خودم
پ ن : چند روزی هست که تو مسابقات استانی وبلاگ نویسی موفق به کسب مقام اول شده
درگذشت مرحوم مغفور محسن ساعدی رو به
همه بازماندگان و اقوام و بستگانشون تسلیت میگم.
انشاءالله روحشون قرین رحمت الهی قرار بگیره
محرم 92
محرم 93
در این کشتی درآ، پـا در رکـاب ماست دریـاها
متـرس از موج، بسم الله مجریها و مُرسـی ها
اگر این ساحران اطوار می ریزند طوْری نیست!
عصا در دست اینک می رسند از کوه موسی ها
امروز میشه 40 روز، 40 روز از مرگ پدربزرگم گذشت
«حاج علی محمد شارق»
شاید تو ذهنا این سوال پیش بیاد که چرا اینقدر رابطه عاطفی برقرار بوده و ...
من یه پدر بزرگ داشتم، اونم پدربزرگ مادریم
پدربزرگ پدریم رو هیچ وقت ندیدمش، قبل از تولدم پر کشید و ...
خیلی سعی کردم تو این مدت، تو برخورد با آدما همون بهرام همیشگی رو نشون بدم
فکر کنم تا حدی تونستم، ولی خب اونی که باید بروز میدادم رو نگه داشتم تو صندوقچه دلم
دلمون هم این وسط برنامه ها داشت هااااا، صد بار بهش گفتم :
صد ناز بکردی ُ خریدم، گله کردی
بگذریم...
از این به بعد قول می دم بیشتر آپ باشم ..
همین از سـر گذشـتن سرگذشت ماست پنداری
همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها
شـب قـدری رقـم زد خـون مـا تقـدیر عالـم را
کـه همـرنـگ غـروب ماست صبح سرخ فرداها
یه عذرخواهی بدهکارم به انجمن ادبی شهرستان
استاد عزیزم جناب جوانمرد، سرکار خانم یکه تاز، آقای کیانی، آقای صفری، آقای خواستگار، سرکارخانم شاکر، علی آقا ارجمند عزیزم و دیگر دوستان(ذهنم درگیره و همه تو خاطرم نیستن که نام ببرم)
یکی از نزدیکان راهی کربلا شد و دوربین نداشت، خودم بهش گفتم بیا دوربین منو ببر، هم دوربین مارو تبرک کن، هم یادمون کن
القصه اینکه دوربین نداشتم که از مراسم دیروز گزارش تصویری تهیه کنم.
امیدوارم که عذرم رو بپذیرید.
راستی، مراسم دیروز عالی بود، خیلی وقت بود دلمون گریه میخواست، به مراد دلمون رسیدیم
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﯿﺎﻁ
ﭘﺴﺮﮎ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩ
ﻭ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﻧﺮﻓﺖ
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻫﻢ ﮐﺘﮑﺶ ﺯﺩ
ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ
ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺷﮑﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ:
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﺭﮐﻨﻤﺎ
ﺗﻮ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﻧﺒﻮﺩ
یعنی می شود آنروز ؟!
درون تنگنای قبر
شانه ام را بگیری
و تکان بدهـی:
إسمــعْ إفهـــمْ (بشنــو وبفهـــم)
انَـا فاطِمَه اَلزَهراء سَیِدَه نِساءِالعالَمین
بِنْتَ مُحَمَّدٍ، قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُول
سر و کارت با من است ...
بقیه بروند ...
سلام علیکم
برای مشاهده تصاویر مربوط به
عیادت شهردار و شورای شهر از بیماران اینجا کلیک کنید
تعداد عکس ها : 40
عکس برتر را انتخاب کنید