ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ستـاره شـدن فقط به درخشـش فنـی نیست. باید اسباب بزرگی همه آماده کنی
عقـاب شـدنِ احمــدرضـای عابـدزاده فقط کار آن سیوهای خانمانبرانداز نبود
او پکیـج کامـلـی از جذابیـت تـوی جیبش داشـت؛ از خنــدههای کـودکـانه تا
مـدل مـوی پشـتبلنـد که خـوراک آن روزها بود، از شَربازیهای شیرینی که تا
گرفتن دست و پای حریف کـرهای و بیرون کشیدن او از میـدان جلـو میرفت تا
شوخـیهایـش با مـژدوا کـه انگـار وقتی مُهـر این دو نفر پایش میخورد دیگر
زننـده نبود ! از راه رفتنش روی اعصاب حریف هم که دیگر نگو. وای به روزی که
هـوس میکرد توپ را یکدسـتی جمـع کند. اصلا میشـد در دادسرای تهران به
جـــــــرم تحقیــــــر کــــردن حـــریـف از او شکـــــایــت کــــرد
او خلق و خوی عجیبی داشت. میتوانست آدم را یاد جوانهای بیکلّهای بیانـدازد
کـه روی بــازویشـان، بـا دستخـط لـرزانِ زیـدی در حبـس، خـال کوبیده انـد
پــررو ولــی بـا ادب!! اصـلا در بـزرگیاش همیـن بس که ما امروز نشستـهایم
و به بهانهی تولد ۴۸سالگیاش داریم از او مینویسیم. این نوشتن، یعنی اقرار به
اینکه روزنامههای ما را قرار است احمــد «بفـروش» کنـد نه هیـچکدام از ایـن
ستـارههـای شـکسـتـنـی ِ نســلِ آمپـــول. یعنــی اقـــرار بــه ایــن کــه
میــان بازیکنـان مـا هنـوز کسـی ظهـور نکرده که بچهها پوستر عابـدزاده را از
روی دیــوار پــاییـــن بکشـــنـــد و عــکـــس او را بــچــسبـــاننـــد