ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزی یکی از دوستان بهلول گفت:
ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟
بهلول گفت: نه!!
پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم،
آیا حرام است؟
بهلول گفت: نه!!
پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و
آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا
دردت می آید؟
گفت: نه!!
بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت: نه!!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد !
مرد فریادی کشید
و گفت: سرم شکست !
بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان
مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر
جرات نکنی احکام خدا را بشکنی