خط خطی های ذهن من !×!

خط خطی های ذهن من !×!

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویند نمیتوانی !! ☺
خط خطی های ذهن من !×!

خط خطی های ذهن من !×!

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویند نمیتوانی !! ☺

سالروز 12 تیرماه سال 67

"و همیشه اینگونه نیست که هواپیماهای مسافربری ما توسط ناوهای جنگی شما سرنگون شود، که ممکن است فرزندان انقلاب ناوهای جنگی شما را به قعر آب­های خلیج فارس بفرستند. به دولت­ها و حکومت­های منطقه، خصوصا به عربستان و کویت می­گویم که همه شما در ماجراجویی­ها و جنایاتی که آمریکا می­آفریند شریک جرم خواهید بود و ما تا به حال از اینکه همه منطقه در کام آتش و خون و بی ثباتی کامل غوطه ور نشود، دست به عملی نزده­ایم"


دقت کن !!××!!

بِه جایِ اینکِه لَـبـِتـ رُو ” پــُرُتـِـز ” کُنی مـَغـزِت ُ پُـرِ ” تـِـز ” کُن . . .

ششمین همایش شعر انتظار (شهرستان زرندیه)

ششمین همایش شعر انتظار هم به سرانجام رسید.


حضور ادبیاتیست ها (به قول خودم) یا همون شاعرین(بازم به قول خودم) استانی طلایه شهرستان رو درخشان تر از قبل کرده بود.


حضور آقای مشایخی رسمیت این همایش را ده چندان کرده بود. (نمیدونم چرا این همه چهره اش به دل میشینه، دوسش می­دارم)


دکتر طباطبایی، آقای رحیم نیکنام، آقای مهدی شارق، آقای هدایتی، آقای قشقایی، حضور چند تن از دانشجویان واحد زرندیه، حضور مهمانان از شهرستان های تفرش، دلیجان، ساوه و ...  

 
















اینم یه شوخی کوچولو با  اعضای خوشتیپ شورای شهر و دکتر طباطبایی عزیز و دوست داشتنی




از همکاری بسیار بسیار بسیار زیاد آقای نیکنام در حین تصویر برداری کمال تشکر را دارم (خداییش خیلی زحمت کشیدن )



همایش شعر انتظار

همایش شعر انتظار


با حضور شاعران برتر استانی


زمان : شنبه مورخ : 1 تیر 1392 راس ساعت 17


مکان : سالن اجتماعات فرمانداری شهرستان زرندیه

طنزخند

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.

پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»

پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شدما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستورانچی بود؟»

پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودشفشار آورد، اما چیزی یادش نیومد.

بعد پرسید:

«ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگهمی دارن، اسمش چیه؟»

پیرمرد دوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!»

بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!» 

رای دادن یا ندادن !!!!

امروز تو تاکسی بودیم

بعد راننده تاکسی گفت : باز ملت فردا میخوان برن مثل بــز رای بدن

عقب یه پسر بچه 10 ساله نشسته بود

برگشت خطاب به راننده تاکسی گفت : بـــز که رای نمیده، وایمیسته اونایی که رای میدن رو نیگا میکنه 

هیچی دیگه بنده همونجا پیاده شدم 


هندوانه سرخ کربلای پنج ♥

این هندوانه دربسته ای را که می گویید ما به شرط چاقو

خریده ایم خیلی سرخ است ...

کربلای پنج را پدرانمان تعریف کرده اند برایمان !


آقای خلج معصومی متاسفم واقعا !!!!!

امروز شاهد یه صحنه بودم... خیلی بهم برخورد


دقت کردید چرا روی همه استند های تبلیغاتی که با داربست در سطح شهر جاسازی شده برای تبلیغات کاندیداها همش عکس آقای خلج معصومی و آقای امانی هست؟


خب بنده امروز یه صحنه دیدم منتهی چون خیلی شلوغ بود و هوا هم گرگ و میش بود نمیشد عکس انداخت 


حالا برنامه چی بود؟


آقایون این استند ها رو قبل از اینکه با داربست در سطح شهر قرار بدن، عکس و بنر خودشون رو روش میچسبونن، بعد با سربرگ (محل تبلیغات کاندیداها«شهرداری مامونیه») میبرن در سطح شهر مستقر میکنن


ینی اون رای که این عاقا میخواد بیاره حلاله؟


شرافت خوب چیزیه


همچنین آدم بودن


خــدایـــا !!!

פֿבآیـــــــــآ ....

مے פֿواهمـــــــــ اعتــــــــراف ڪُــــــنَـҐ !

בیگـــر نمے توآنــــَمـــ؛

פֿωتـــہ اَمـــــــــ ....

مــَטּ اَمآنتـــــــــ בآر خوبے نیـωـتـҐ ،

"مًـــــرآ" از مـטּ بگیر .... مآلہ פֿوבتـــــــ !

مــَטּ نمے تــًوانــَم نگهشــ בارҐ ... !!!