خط خطی های ذهن من !×!

خط خطی های ذهن من !×!

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویند نمیتوانی !! ☺
خط خطی های ذهن من !×!

خط خطی های ذهن من !×!

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویند نمیتوانی !! ☺

غواصان دریادل لشگر31 عاشورا×!×

نوشته ای که میخوانید بر اساس واقعیت ست

اروند... والفجر هشت... شب، باد، موج، طوفان

وقتی به اب زدیم آرام بود. اما یکدفعه همه چی به هم ریخت. آنقدر بالا و پایین

رفتیم و به هم خوردیم که چند بار آرزوی مرگ کردیم. غواص بودیم و خط شکن

باید بدون سر و صدا به نقطه ی رهایی می رسیدیم. اصل غافلگیری

برای اینکه فشار آب پراکنده مان نکند و یا با خودش نبرد، با طناب همدیگر

را بسته بودیم. من و برادرم کنار هم بودیم

تیربارچی هرچند لحظه یکبار رگباری ایذایی می بست روی آب

دیدم صدای خر خر می آید. نگاه کردم. تیر خورده بود تو گلوی برادرم

خون داشت فواره می زد. اگر عراقی ها می فهمیدند، تو یک لحظه

منطقه را می کردند مثل جهنم.بغلش کردم. به سختی گفت:

داداش... برای اینکه عملیات لو نرود، سرم را بکن زیر آب

امشب باید صد و ده گردان عمل کند.. اشکم جاری شد

قبول نکردم.. اصرار کرد..تا اینکه قسمم داد به امام زمان

نمی دانید چقدر سخت بود برادر خودت را با دست

زیر آب آنقدر دست و پا زد که دیگر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد